کتاب مقدس و جایگاه ان در مناظرات امام رضا (علیه السلام)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 156
نویسنده : محمد

كتاب مقدّس و جايگاه آن در مناظرات امام رضا(عليه السلام)

   

 

نویسنده علي اسدي   

امام معصوم(عليه السلام) حجت خدا و داناترين مردم است. بر اين اساس گستره دانش او افزون بر كتاب و سنّت، ديگر كتاب هاي آسماني را نيز دربر مي گيرد. استدلال هاي امام رضا(عليه السلام) به تورات، انجيل و زبور در مناظره با علماي اهل كتاب، از نمونه هاي شنيدني در اين زمينه است.

مواردي از كتاب مقدّس، كه امام(عليه السلام) در ارتباط با برخي مسائل بدان استناد جسته اند، از حيث انطباق با نسخه هاي موجود آن و نيز دلالت بر مدعاي آن حضرت، چند دسته هستند: بخشي كاملا روشن و گوياست و در كتاب مقدّس موجود نيز آمده، برخي ديگر داراي مفهوم كلي، ولي با قراين موجود مدعاي امام را تأييد مي كند. دسته ديگر، داراي زباني نمادين است، و تنها با تفسير امام، بر مدعاي ايشان دلالت دارد. برخي نيز در ترجمه هاي فارسي و عربي يافت نمي شوند. بخشي نيز هر چند به عنوان متن كتاب مقدّس مورد استناد قرار نگرفته اند، ولي به صورت مبسوط در عهد قديم، جديد و قرآن روايت شده اند.

اين مقاله، نمونه هاي مهمي از موارد ياد شده را در نسخه هاي فارسي و عربي موجود از عهدين بررسي مي كند.

 مقدّمه

پبر اساس آموزه هاي حديثي و كلامي شيعه، امام به عنوان داناترين و باتقواترين فرد جامعه اسلامي، مرجع ديني، علمي و سياسي آن به شمار مي رود و بر همين اساس، بيش از همه، شايستگي لازم را براي رهبري و مديريت آن داراست. طرح و بررسي جلوه هاي معرفتي و چگونگي مناظرات امامان شيعه(عليهم السلام) در حوزه هاي گوناگون و قرار دادن آن در منظر ارباب معرفت، از يك سو، امكان داوري دقيق و درست را در اين باب فراهم مي سازد و از سوي ديگر، شيوه ها و الگوهاي مناسبي براي پاسخ گويي به پرسش ها و چالش هاي پيش روي اسلام و گفتوگو با پيروان ديگر اديان و فرق ديني در اختيار ما قرار مي دهد. بررسي جايگاه كتاب مقدّس در مناظرات امام رضا(عليه السلام)گام كوچكي است در اين مسير و بر آن است تا يكي از جلوه ها و حوزه هاي معرفتي آن امام همام را در حدّ امكان به تصوير كشد.

پيشينه، جايگاه و شيوهاي مناظره

گفتگو، مناظره و احتجاج از همان آغاز آفرينش، از اساسي ترين ابزارهاي ارتباط جمعي انسان ها براي تفهيم و تفاهم بوده است. تاريخ اديان توحيدي نشان مي دهد كه پيامبران بزرگ الهي نيز همواره در موقعيت هاي گوناگون تبليغي از اين ويژگي عمومي و فطري بشر بهره هاي فراوان برده اند. احتجاج حضرت نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، شعيب، موسي و عيسي(عليهم السلام) با كافران قوم و مخالفان فكري خود، در قرآن، منابع تاريخي و حديثي گزارش شده است. چنان كه احتجاج هاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با مشركان عرب، مسيحيان نجران، يهوديان، ماده پرستان و منكران معاد در بسياري از آيات و منابع حديثي انعكاس يافته است. پس از پيامبر، اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) نيز تداومگر اين سيره بوده اند. مناظره امام علي(عليه السلام) با دانشمندان يهود درباره خدا و صفات او،گفتوگوي امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)با معاويه و ديگر شاميان، گفتوگوي امام باقر(عليه السلام)با خوارج، و مناظره هاي امام صادق(عليه السلام)و شاگردان ايشان با زنديقان از اين قبيل است. اما در اين ميان، گفتوگوي نغز و ژرف امام رضا(عليه السلام) با مخالفان، به ويژه عالمان يهود و نصارا، زرتشتي، صابئي، متكلّمان نامدار و ديگران، كه با پيشنهاد مأمون عبّاسي برگزار گرديد، بسيار شنيدني و مثال زدني است. ايشان از راه گفتوگو و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداختند و سؤالات و چالش هاي زنديقان و اشكالات دگرانديشان در حوزه عقايد اسلامي و شيعي را پاسخ گفتند.

يكي از شيوه هاي رايج گفتگو در مباحث علمي، كه در مناظره هاي ياد شده نيز به كار رفته، احتجاج جدلي است. در جدل، اصولي به كار مي رود كه طرف مقابل كاملا آنها را قبول دارد. براي مثال، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در احتجاج خود با نصاراي نجران، كه به دنيا آمدن بدون پدر حضرت عيسي(عليه السلام) را دليل فرزند خدا بودن او مي دانستند، از اصل مورد پذيرش آنها، يعني مخلوق بودن حضرت آدم(عليه السلام)بدون نقش پدر و مادر، استفاده كردند و استدلال آنان را ابطال نمودند. البته لازم نيست اصول مورد استناد در جدل حتماً و هميشه مورد قبول طرف حق باشد، اما پيامبران الهي و پيشوايان معصوم شيعه به مقتضاي ادب خويش و با هدف بيان حق و هدايتگري، همواره در احتجاج هاي خويش، از جدال احسن بهره مي گرفتند و از استناد به مطالبي كه سبب مراء و لجاجت و درگيري شود، پرهيز مي كردند. از اين جمله، مي توان به احتجاج امام رضا(عليه السلام) با دانشمندان ديگر اديان و مذاهب اشاره كرد. آن حضرت در مناظره هاي خود با اهل كتاب، با بهره گيري از شيوه «جدال احسن»، براي اثبات ديدگاه خويش و ابطال نظر آنان به كتاب مقدّس آنها (عهد جديد و عهد قديم) استناد مي كردند كه آموزه هايش مورد قبول آنان بود. البته روشن است كه استناد امام به تورات، انجيل و زبور لزوماً به معناي پذيرش وحياني بودن همه آموزه هاي موجود در نسخه هاي كنوني آنها و عدم راه يابي تحريف در آن نيست و تنها در صورتي مي توان درستي مضامين و انطباق آن با وحي نازل شده بر پيامبران پيشين را پذيرفت كه با آموزه هاي توحيدي قرآن و سنّت، عقل سليم و حقايق مسلّم تاريخي در تضاد نباشد.

اهميت مناظره هاي امام رضا(عليه السلام)

انگيزه مأمون از برگزاري اين گونه مناظره ها، هرچند مورد اختلاف پژوهشگران و صاحب نظران است، اما در اين نكته نمي توان ترديد كرد كه غلبه امام بر حريفان و طرف هاي مناظره با استناد بر كتاب هاي خودشان و بر اساس منطقي محكم و استوار، در نهايت به اثبات حقّانيت و احياي اسلام، مجاب شدن مدعيان گوناگون، اثبات برتري و حقّانيت ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) و پيروان و شيعيان آنها منجر شد. در پي اين مناظره ها بود كه يكي از پوياترين كانون هاي علوم اسلامي، به ويژه شيعي، در خراسان پا گرفت و در دوره هاي بعد، به ايفاي نقشي حياتي در پاس داري از اسلام و تشيّع و ترويج آن پرداخت. ارزش هرچه بيشتر اين مناظره ها، به ويژه با استناد بر كتب مقدّسي همچون تورات، انجيل و زبور، زماني به خوبي روشن مي شود كه شرايط شگفتِ حاكم بر منطقه عمومي خراسان بزرگ از نظر تنوّع فرقه ها و نحله هاي ديني و مذهبي گوناگون و چالش هايي كه از اين ناحيه متوجه اسلام و جامعه مسلمانان بود، مورد توجه قرار گيرد.

منطقه شرق و شمال شرقي فلات ايران در مقايسه با نواحي مركزي و غربي آن، از ديرباز شرايط ديني و سياسي متفاوتي داشته است. در نواحي مركزي و غربي، به ويژه در دوره طولاني ساساني، خشونت و تعصّب مذهبي رواج داشت و هرگونه گرايش مذهبي، بجز زرتشتي گري طرد و سركوب مي شد. اما در منطقه شرق و شمال شرقي، پيروان اديان گوناگون از دوره هاي بسيار كهن تاريخي با كمال آزادي در كنار يكديگر مي زيسته اند. اين رواداري ديني و همزيستي مسالمت آميز پيروان اديان گوناگون در كنار يكديگر و نيز دور بودن از مناطق مركزي و غربي، سبب شد تا اقلّيت هاي ديني، كه در پي سياست هاي خشن مذهبي ساسانيان و ستم موبدان متعصّب زرتشتي در جستوجوي پناهگاه و منطقه اي امن براي زندگي بودند، به اين ناحيه روي آورند. پيروان فرقه هاي گوناگون مسيحي، يهودي، مانويان، مزدكيان، بوداييان و بسياري ديگر از فرقه هاي ديني و مذهبي ديگر در اين منطقه آزادانه زندگي مي كردند و حتي به تبليغ دين و آيين خود مي پرداختند. اين شرايط تا زمان ظهور اسلام و سده هاي پس از آن نيز كم و بيش ادامه داشت، به گونه اي كه انتشار اسلام در اين ناحيه با مقاومت ها و دشواري هاي فراوان روبه رو شد. اديان و آيين هاي ياد شده، به ويژه باورها و آيين هاي كهن ايراني، قرن ها پس از اسلام نيز در اين ناحيه دوام آوردند. در زمان سفر امام رضا(عليه السلام) به خراسان بزرگ (اوايل قرن سوم هجري) اين منطقه يكي از مهم ترين و سنّتي ترين كانون هاي زرتشتي گري بود و هر يك از اديان يهود، مسيحيت، صابئي و جز آن در اين منطقه پيروان و حضوري چشمگير و قابل توجه داشت.

جايگاه كتاب مقدّس در مناظرات امام رضا(عليه السلام)

بر اساس احاديث و آموزه هاي كلامي شيعه، امام بايد داناترين و فاضل ترين فرد جامعه اسلامي باشد تا بتواند به آساني از عهده پاسخ گويي به همه پرسش ها و چالش هاي علمي مربوط به اسلام و جامعه اسلامي برآيد. بر اساس اين ديدگاه، امام حجت خدا بر مردم است و بايد از هر دانشي كه براي هدايت مردم لازم است، برخوردار باشد. بر اساس احاديث و آموزه هاي ياد شده، گستره علم و دانش امام افزون بر قرآن و سنّت، حوزه هاي ديگري از جمله كتب مقدّسي همچون تورات، انجيل و زبور و زبان اقوام و ملل گوناگون را نيز دربر مي گيرد. آنان از طريق راه هايي همچون الهام و مانند آن از محتواي اصلي و تحريف نشده كتب نام برده و تاريخ و تحوّلات آن با خبر بودند و از جمله در مناظره با اهل كتاب بدان ها استناد مي جستند. آگاهي امام رضا(عليه السلام)از اين كتاب ها و استناد بدان ها در مناظرات خويش، در اين زمينه قابل ارزيابي است.

مواردي از كتاب مقدّس (عهد جديد و عهد قديم)، كه در مناظره هاي امام رضا(عليه السلام) با اهل كتاب مورد استناد قرار گرفته، از لحاظ انطباق با نسخه هاي موجود آن و نيز دلالت بر مدعاي آن حضرت، به چند دسته كلي قابل تقسيم است:

1. دسته اي از موارد كاملا روشن و گويا بوده و در كتاب مقدّس موجود نيز با همان وضوح و روشني آمده است. اين مستندات مدعاي امام را كاملا و آشكارا ثابت مي كند و چنان كه گزارش منابع اسلامي نيز نشان مي دهد، علماي طرف مناظره با آن حضرت در برابر احتجاج به اين موارد بكلي ساكت و ناتوان شدند. گزارش هاي مربوط به زنده شدن مردگان و شفا يافتن انواع بيماري ها به دست پيامبراني همچون يَسَع (اَلْيَشَع)، حزقيل، إيليا و نيز نماز خواندن و روزه گرفتن حضرت عيسي(عليه السلام) از اين موارد است كه امام رضا(عليه السلام) براي اثبات نادرستي اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام) به آنها استناد جستند.

2. برخي ديگر هرچند داراي يك بيان كلي است، ولي قرايني كه به همراه دارند دلالت آن را بر مدعاي امام تأييد مي كند; قرايني كه هم در سخنان آن حضرت به عنوان مؤيّد بر آن تأكيد شده و هم پيش از آن در خود كتاب مقدّس آمده است. بشارت حضرت موسي(عليه السلام) به بني اسرائيل مبني بر آمدن پيامبري همچون خود او در آينده و از ميان برادران بني اسرائيل از اين نمونه است.

3. دسته سوم از زباني نمادين برخوردارند و در آنها تشبيه و كنايه به كار رفته است. اين موارد به همين شكل در كتاب مقدّس نيز آمده است، ولي جز با تفسيري كه امام رضا(عليه السلام) ارائه مي كنند، بر مدعاي ايشان دلالت ندارند. خبر مربوط به درخشش نور از كوه «فاران» از اين قبيل است كه حضرت رضا(عليه السلام) «فاران» را يكي از كوه هاي مكّه خواندند و عبارت ياد شده را به نزول وحي بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر فراز آن تفسير كردند.

4. دسته چهارم مواردي هستند كه هرچند مورد پذيرش عالمان يهودي و مسيحي طرف گفتوگو با امام قرار گرفتند و آنها بر وجود چنين گزارش هايي در تورات و انجيل صحّه گذاشتند، ولي بررسي هاي انجام شده نشان مي دهند كه فرازهاي مزبور آن گونه كه امام ياد كرده اند، دست كم، در ترجمه هاي فارسي و عربي موجود از عهد قديم و جديد به چشم نمي خورد و احتمالا حذف و تحريف شده اند.

استناد حضرت بر سخنان يوحناي ديلمي مبني بر بشارت عيسي(عليه السلام) درباره پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)، جانشين و اهل بيت او(عليهم السلام) و نيز نام آنان از اين نمونه است.

5. و سرانجام اينكه امام رضا(عليه السلام) در بخشي ديگر از مناظرات خود، بدون استناد به هيچ يك از كتب مقدّس، از مواردي ياد كرده اند كه يا به عنوان حقايق مسلّم تاريخي و ديني براي آنان پذيرفته شده بوده و يا آنها بر اساس اصول مورد قبول خود چاره اي جز پذيرش آنها نداشتند. اين موارد هرچند به عنوان گزارش هاي كتاب مقدّس مورد استناد قرار نگرفته اند، ولي جزئيات كامل آن به اشكال گوناگون و گاه مبسوط در عهد قديم، عهد جديد و قرآن روايت شده است و همه پيروان اديان ابراهيمي دست كم از آن آگاهند. براي مثال، هنگامي كه دانشمند يهودي در اثبات نبوّت حضرت موسي(عليه السلام) به معجزات گوناگون آن حضرت استناد جست، امام رضا(عليه السلام) فرمودند: شما خودتان اين معجزات را نديده ايد، بلكه از طريق اخبار متواتر شنيده ايد، و چون اخبار متواتري از معجزات حضرت عيسي(عليه السلام) و محمّد(صلي الله عليه وآله) نيز حكايت مي كنند، پس ناگزير بايد آنها را نيز به عنوان گواه صدق رسالت و نبوّت آن دو پيامبر بپذيريد.

بررسي مهم ترين موارد استناد امام رضا(عليه السلام) به كتاب مقدّس

پس از اين گزارش اجمالي و بر اساس ترتيب تاريخي كتب مقدّس، مهم ترين موارد استناد امام رضا(عليه السلام) به عهد عتيق و عهد جديد بررسي مي شوند:

الف. تورات

در ادبيات معارف اسلامي، «تورات» نام كتاب نازل شده بر حضرت موسي(عليه السلام) است; اما يهوديان كتاب آسماني خود را «تَنَخ» مي نامند. اين واژه از سه حرف «ت» = تورات (به عبري: «تورا»)، «ن» = انبيا (به عبري: «نِويئيم) و «خ» = مكتوبات (به عبري: «كِتوبيم»; با تبديل «ك» به «خ» طبق قواعد آن زبان) ساخته شده است. تَنَخ يا همان عهد عتيق ـ در اصطلاح مسيحي ـ داراي 39 كتاب است كه از نظر موضوع، به سه بخش: تاريخي; حكمت، مناجات و شعر; و پيش گويي هاي انبيا تقسيم مي شود. بخش تاريخي تَنَخ (عهد عتيق) شامل 17 كتاب است كه 5 كتاب اول آن «تورات» و نيز «اسفار خمسه» ناميده مي شود. (سفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد، و تثنيه) بخش حكمت، مناجات و شعر شامل 5 كتاب ايّوب، مزامير داود، امثال سليمان نبي، جامعه و كتاب غزلِ غزل هاي سليمان است. بخش سوم يعني پيش گويي هاي انبيا نيز شامل 17 كتاب و دربردارنده هشدارها و تهديداتي است درباره سرنوشتي كه بر اثر نافرماني خدا در انتظار بني اسرائيل بود. كتاب اِشَعيا، حِزقِيال و حَبَقُّوق، كه در مناظره هاي امام رضا(عليه السلام)به آنها استناد شده، از جمله اين كتاب هاست.

استناد امام رضا(عليه السلام) به فرازهايي از مجموعه كتاب هاي عهد عتيق اغلب براي اثبات نبوت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و نيز اشاره به نمونه هايي از زنده شدن مردگان و شفاي بيماران به دست انبيايي غير از حضرت عيسي(عليه السلام) براي ابطال اعتقاد به الوهيت آن حضرت انجام گرفته است. به چند نمونه مهم اشاره مي شود:

1. حضرت رضا(عليه السلام) در پاسخ به درخواست رأس الجالوت براي اثبات نبوّت حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) بر اساس كتاب مقدّس آنان به فرازي از تورات استناد كردند كه داراي قراين روشني بود و به خوبي بر مدعاي آن حضرت دلالت مي كرد; از جمله اينكه امام(عليه السلام) خطاب به رأس الجالوت فرمودند: آيا مي داني كه حضرت موسي(عليه السلام) به بني اسرائيل وصيت كرد: پيامبري از ميان برادرانتان به سوي شما خواهد آمد، او را تصديق كنيد و به سخنانش گوش فرا دهيد؟ هنگامي كه رأس الجالوت تأييد كرد، حضرت فرمودند: آيا بني اسرائيل برادراني غير از بني اسماعيل دارند؟ و آيا از ميان فرزندان اسماعيل(عليه السلام)پيامبري جز حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) مبعوث شده است؟ رأس الجالوت به هر دو پرسش، پاسخ منفي داد.

اين فقره مورد استناد حضرت، كه با اندكي تفاوت در چند جاي عهدين آمده، در نسخه هاي كنوني آن نيز موجود است. در يك جا، از قول حضرت موسي(عليه السلام) به بني اسرائيل آمده است:

يَهُوَه، خدايت نبي اي از ميان تو، از برادرانت مثل من، براي تو مبعوث خواهد گردانيد، او را بشنويد.

به اعتقاد علّامه بلاغي عبارت «از ميان تو»، كه آمدن پيامبر موعود را به نوعي از ميان خود بني اسرائيل معرفي مي كند، در ترجمه كتاب مقدّس تحريف شده است.فقدان اين عبارت در جاهاي ديگري كه همين بشارت را گزارش مي كند، مويّد ديدگاه علّامه بلاغي است. اين وعده حضرت موسي(عليه السلام) در «اعمال رسولان» با وضوح بيشتري آمده است:

موسي به اجداد گفت كه خداوند، خداي شما، نبي اي مثل من از ميان برادران شما براي شما برخواهد انگيخت.

وعده ياد شده در جايي ديگر از زبان خداوند گزارش شده است. خداوند به حضرت موسي(عليه السلام) فرمود:

نبي اي را براي ايشان از ميان برادرانشان مثل تو مبعوث خواهم كرد. كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمايم به ايشان خواهد گفت، و هر كسي كه سخنان مرا، كه او به اسم من گويد، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.

بدون شك، فرازهاي ياد شده، كه به نوعي در گفتگوي امام رضا(عليه السلام) با دانشمند يهودي نيز مورد استناد قرار گرفته، آمدن پيامبري را بشارت مي دهد كه اولا «همانند موسي» است و ثانياً، از ميان «برادران بني اسرائيل» خواهد بود. برخي از دانشمندان يهود، پيامبر ياد شده را بر يوشع، مسيحيان پروتستان بر حضرت عيسي(عليه السلام) و مسلمانان بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) تطبيق كرده اند. مسلمانان با شرح بسياري از ويژگي هاي يكسان حضرت موسي(عليه السلام) با حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) از يك سو، و تفاوت حضرت عيسي(عليه السلام) و يوشع با حضرت موسي(عليه السلام)در ويژگي هاي ياد شده، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)را مصداق آن پيامبر موعود مي خوانند. براي ارزيابي درست اين سه ديدگاه و چگونگي انطباق «آن نبي» بر پيامبر اكرم، لازم است دو ويژگي ياد شده براي وي با استناد به خود كتاب مقدّس مورد تجزيه و تحليل قرار بگيرد. بر همين اساس بايد گفت:

الف. مهم ترين ويژگي نبوّت حضرت موسي(عليه السلام)داشتن كتاب آسماني و آوردن شريعتي مستقل و خاص است. بنابراين، يك پيامبر تنها در صورتي مي تواند همانند او باشد كه حتماً اين ويژگي را داشته باشد، در حالي كه يوشع و هيچ يك از پيامبران بني اسرائيل ادعا نكرده اند كه همانند وي بوده و شريعتي خاص آورده اند. همه آنان پيرو شريعت حضرت موسي(عليه السلام) بودند. از سوي ديگر، بر اساس گزارش خود كتاب مقدّس، يوشع معاصر حضرت موسي(عليه السلام) و جانشين آن حضرت بود و مردم پس از حضرت موسي(عليه السلام) با وي بيعت كردند. بنابراين، وي نمي تواند همان پيامبر موعود باشد; چراكه آمدن وي در «آينده» خواهد بود. گزارش انجيل يوحنّا نيز اين معنا را تأييد مي كند; چراكه نشان مي دهد يهوديان دست كم تا زمان حضرت يحيي(عليه السلام) منتظر ظهور اين پيامبر موعود بودند، در حالي كه يوشع نبي چند قرن پيش از يحيي بوده است.

حتي بر اساس گزارش اناجيل، حضرت عيسي(عليه السلام) نيز شريعت مستقلي نياورد. او مأموريت داشت همان شريعت موسي(عليه السلام) را اجرا و تكميل نمايد:

گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم; نيامده ام تا باطل نمايم، بلكه تا تمام كنم. پس هر كه يكي از اين احكام كوچك ترين را بشكند و به مردم چنين تعليم نمايد او در ملكوت آسمان كمترين شمرده شود; اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملكوت آسمان، بزرگ خوانده خواهد شد.

ب. از سوي ديگر، فرازهايي از عهد جديد نشان مي دهند كه كاهنان يهود در عصر حضرت عيسي(عليه السلام) نيز پيامبر ياد شده را غير از مسيح مي دانستند:

و اين است شهادت يحيي در وقتي كه يهوديان از اورشليم، كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستي كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم. آن گاه از او سؤال كردند: پس چه، آيا تو الياس هستي؟ گفت: نيستم. آيا تو آن نبي هستي؟ جواب داد كه ني.

حضرت يحيي معاصر حضرت عيسي(عليه السلام) و اندكي پيش از وي مبعوث شد. يهوديان در پي شناخت ماهيت وي، كاهناني را نزد وي مي فرستند، ولي او خود را پيامبري غير از مسيح، الياس و «آن نبي» معرفي كرد. مفسّران كتاب مقدّس عبارت «آن نبي» را اشاره به همان پيامبري مي دانند كه در سفر «تثنيه» (باب 18) حضرت موسي(عليه السلام) وعده داده بود و آن پيامبر در ميان يهود، چنان معروف بود كه اشاره كوتاه «آن نبي» براي انتقال آن كافي بود. برخي گفته اند: آنان منتظر پيامبري بوده اند كه سرور انبيا و بزرگ ترين آنان بوده است. از سوي ديگر، بدون شك انتظار يك پيامبر بزرگ، مسئله بسيار مهمي بوده است و اگر كاهنان و برگزيدگان مركز يهوديت آن زمان (اورشليم) عقيده نادرستي در اين باره داشتند، بايد حضرت يحيي آنان را متوجه خطايشان مي كرد، نه اينكه خطاي آنان را تأييد نمايد. بنابراين، اگر مراد از «آن نبي» مسيح باشد، بايد حضرت يحيي مي گفت: آن دو يكي هستند، نه اينكه بگويد: من آن نيستم.

از گزارش هاي ديگر عهد جديد نيز برمي آيد: بشارت آمدن «آن نبي» به گونه اي در ميان يهود روشن و پذيرفته شده بود كه آنان هنگام ظهور حضرت يحيي(عليه السلام) دچار اختلاف شدند. گروهي وي را همان نبي و گروهي ديگر غير آن خواندند.

ج. افزون بر آنچه گفته شد، به صورت جدلي مي توان در پاسخ مسيحيان گفت: بر اساس الهيّات رايج آنان، تفاوت هاي زيادي بين حضرت موسي و عيسي(عليهما السلام)وجود دارد، و به ديگر سخن، حضرت عيسي(عليه السلام) نه يك پيامبر، بلكه خداي مُجَسَّد خوانده مي شود كه هيچ انساني با وي قابل مقايسه نيست.

2. نكته اي كه در دو فقره ياد شده، امام رضا(عليه السلام) نيز بر آن تأكيد و استدلال نمودند اين است كه آن پيامبر موعود از «ميان برادران» بني اسرائيل است و با توجه به اينكه برادران بني اسرائيل، بني اسماعيل هستند، اين قيد به روشني نشان مي دهد كه پيامبر مزبور از ميان بني اسرائيل نيست. از اين رو، هنگامي كه حضرت از رأس الجالوت پرسيدند: آيا بني اسرائيل، برادراني غير از بني اسماعيل دارند؟ و آيا از ميان فرزندان اسماعيل(عليه السلام) پيامبري جز حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)مبعوث شده است؟ رأس الجالوت ضمن پاسخ منفي به هر دو پرسش، گفت: اما من دوست دارم براي اثبات اينكه آن پيامبر موعود از ميان فرزندان اسماعيل است و نه بني اسرائيل، به تورات استناد كنيد. امام رضا(عليه السلام)به عالم يهودي گفتند: آيا در تورات نيامده است كه نوري از سوي «طور سينا» آمد و از كوه «ساعير» طلوع كرد و از كوه «فاران» درخشيد؟ رأس الجالوت گفت: اين كلمات را مي شناسم و در تورات وجود دارد، ولي تفسير آن را نمي دانم. حضرت فرمودند: نوري كه از سمت كوه «طور» آمد، كنايه از وحي نازل شده بر حضرت موسي(عليه السلام)بر فراز آن كوه است. طلوع نور از كوه «ساعير» به معناي نزول وحي بر حضرت عيسي(عليه السلام)بر فراز آن است و درخشش نور از كوه «فاران»، به معناي دريافت وحي به وسيله حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) در آن كوه است; زيرا «فاران» يكي از كوه هاي اطراف مكّه است.

در ترجمه فارسي كتاب مقدّس كنوني، اين فراز مورد اشاره حضرت رضا(عليه السلام) چنين آمده است:

و اين است بركتي كه موسي مرد خدا قبل از وفاتش به بني اسرائيل داده، گفت: يَهُوَه ]خدا[ از سينا آمد و از سعير بر ايشان طلوع كرد و از جبل فاران درخشان گرديد.

برخي پژوهشگران يهودي در تلاش براي ردّ دلالت اين فقره از تورات بر نبوّت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، كوشيده اند «فاران» را بخشي از سرزمين «سينا» معرفي كنند; اما سخناني كه در اين باره گفته اند، آشفته و ناهمخوان است. هرچند «فاران» نام يكي از بيابان هاي «سينا» است، اما بر اساس مستندات معتبر تاريخي و جغرافيايي، «فاران» همچنين به كوهي در مكّه و سرزمين وسيعي نيز گفته مي شد كه شامل حجاز و مكّه مي شود. افزون بر آن، بر اساس گزارش خود كتاب مقدّس، حضرت اسماعيل(عليه السلام)در «فاران» سكنا گزيد. در سفر «پيدايش»، پس از گزارش درخواست سارا از حضرت ابراهيم(عليه السلام) مبني بر دور ساختن هاجر و فرزندش اسماعيل از قول خداوند خطاب به هاجر چنين آمده است:

برخيز و پسر را برداشته و به دست خود بگير; زيرا از او امّتي عظيم به وجود خواهم آورد; و خدا چشمان او را باز كرد تا چاه آبي ديد. پس رفته، مشك را از آب پر كرد و پسر را نوشانيد و خدا با آن پسر ]اسماعيل[ مي بود و او نموّ كرده، ساكن صحرا شد و در تيراندازي بزرگ گرديد و در صحراي «فاران» ساكن شد و مادرش زني از زمين مصر برايش گرفت.

مراد از چاه ياد شده در فراز مزبور «چاه زمزم» است كه بر اساس روايت اسلامي، به لطف و عنايت خداوند پديدار شد وموجب روي آوردن قبايل و در نتيجه، عمران و آبادي آن منطقه گرديد. اين موضوع و سكونت هاجر و اسماعيل(عليهما السلام) در مكّه و مجاورت خانه خدا، از مسلّمات تاريخي است و قرآن كريم نيز آن را گزارش مي كند.

3. رأس الجالوت در پاسخ امام رضا(عليه السلام) درباره چگونگي اثبات نبوّت حضرت موسي(عليه السلام) به معجزاتي از قبيل شكافتن دريا، اژدها شدن عصا در دست وي، بيرون آوردن يد بيضا و جاري ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصاي خود، استناد كرد. امام رضا(عليه السلام)با پذيرش اين معجزاتِ حضرت موسي(عليه السلام) پرسيد: آيا هر كس در تأييد ادعاي نبوّت خويش معجزه بياورد، او را تصديق مي كنيد؟ رأس الجالوت گفت: خير، فقط در صورتي مي پذيريم كه معجزاتي همانند معجزات حضرت موسي(عليه السلام) بياورد. امام فرمودند: پس چگونه به نبوّت پيامبران پيش از موسي(عليه السلام) ايمان داريد، در حالي كه هيچ كدام معجزات ياد شده براي حضرت موسي(عليه السلام) را نياوردند. رأس الجالوت كه در پاسخ حضرت رضا(عليه السلام) درمانده بود، با تغيير حرف خود، گفت: اگر كسي معجزاتي بياورد كه فراتر از قدرت افراد عادي باشد، تصديق نبوّت او لازم است. در اين هنگام، حضرت با اشاره به زنده شدن مردگان، شفاي كور مادرزاد و بيماران مبتلا به پيسي به دست حضرت عيسي(عليه السلام)و زنده شدن پرنده گلين با دم مسيحايي آن حضرت پرسيدند: پس چرا نبوّت او را تصديق نمي كنيد؟ وقتي رأس الجالوت گفت: مي گويند كه وي چنين كارهايي مي كرده است، ولي ما كه آن را نديده ايم، امام پرسيدند: مگر معجزات حضرت موسي(عليه السلام) را به چشم خود ديده ايد؟ آيا جز اين است كه افراد مورد اطميناني آنها را ديده و نقل كرده اند و با اخبار متواتر به شما رسيده است؟ معجزات حضرت عيسي(عليه السلام)هم توسط افراد مورد وثوقي ديده شده و در قالب اخبار متواتر گزارش شده است، پس چرا نبوّت او را تصديق نمي كنيد؟ درباره حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)نيز اين مسئله صادق است. بر اساس اخبار متواتر، آن حضرت نزد هيچ آموزگاري درس نخواندند و چيزي نياموختند، ولي به رغم امّي و درس ناخوانده و مكتب نرفته بودن، كتابي آوردند كه درباره سرگذشت پيامبران و اقوام گذشته و نيز درباره آينده سخن گفته است. پس چرا نبوّت او را نمي پذيريد؟ رأس الجالوت، كه جوابي نداشت، محكوم شد و همانند جاثليق سكوت اختيار كرد.

در اين گفتگو، هرچند امام رضا(عليه السلام) به صورت صريح و آشكار به هيچ كتاب مقدّسي استناد نجستند، ولي اشاره نكردن ايشان به گزارش اين معجزات در كتاب مقدّس، به دليل آن است كه اين مسئله به عنوان يك واقعيت و حقيقت مسلّم تاريخي و ديني، براي هر يك از پيروان اديان ابراهيمي پذيرفته شده بود و يا دست كم از آن آگاهي داشتند و بايد بر اساس منطق و استدلال خود، آن را مي پذيرفتند; زيرا معجزات ياد شده براي حضرت موسي و عيسي(عليهما السلام) به ترتيب در عهد قديم و جديد و به شكلي مبسوط گزارش شده است. قرآن نيز اصل آن معجزات را بدون اشاره به جزئيات پرداخته شده در عهدين، گزارش و تأييد مي كند.

ب. انجيل

«انجيل» واژه اي يوناني و به معناي مژده و بشارت و در ادبيات معارف اسلامي، نام كتابي است كه بر حضرت عيسي(عليه السلام) نازل شده است. اما اعتقاد مسيحيان درباره حقيقت و چيستي انجيل با مفهوم آن در ادبيات اسلامي كاملا متفاوت است. انجيل به عنوان صورت مكتوب وحي نازل شده بر حضرت عيسي(عليه السلام) و به مثابه كتابي آسماني، همانند تورات و قرآن، در الهيّات مسيحي، جايگاهي ندارد. مسيحيان، خودِ حضرت عيسي(عليه السلام) را «تجسّم وحي» و عين پيام الهي و نه حامل آن مي دانند و انجيلي را كه به عنوان صورت مكتوب وحي، حضرت عيسي(عليه السلام) آن را نوشته يا بر شاگردانش املا كرده باشد، باور ندارند. آنان «انجيل» را به معناي «بشارت» درباره عيسي(عليه السلام) و رستگاري رهاورد او براي نوع بشر مي دانند. اما آنچه اكنون به «اناجيل چهارگانه» معروف است (چهار كتاب نخست از عهد جديد) صرفاً نامي است كه از پايان قرن دوم ميلادي به نوشته هايي اطلاق مي شود كه زندگي، معجزات، تعاليم، سيره، سخنان و صعود حضرت عيسي(عليه السلام) را گزارش كرده اند.مسيحيانْ نويسندگانِ اناجيل ياد شده و ديگر كتب عهد جديد را پيامبر نمي دانند، اما بر اين باورند كه همه آنان با الهام و ارشاد روح القدس دست به نگارش متون يادشده زده اند; چيزي كه خود نويسندگان عهد جديد نيز بدان تصريح كرده اند. اما اينكه چرا از ميان انبوه اناجيل، نامه ها، مكاشفات و كتب مربوط به اعمال حواريان، فقط 27 رساله موجود در عهد جديد با الهام الهي بوده است، دليل قانع كننده اي ارائه نمي دهند.

امام رضا(عليه السلام) در مناظره خود با دانشمند مسيحي، به فرازهايي از همين اناجيل چهارگانه استناد كرده اند. نفي الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام) و اثبات بشر بودن وي، بشارت آمدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)و اثبات تفاوت اناجيل چهارگانه با انجيل اصلي و نازل شده بر حضرت عيسي(عليه السلام) از مواردي است كه امام درباره آنها به اين اناجيل استناد جسته اند.

1. نفي الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام)

«تثليث» يكي از آموزه هاي بنيادين در الهيّات مسيحي است كه بر اساس آن، پدر، پسر (حضرت عيسي(عليه السلام)) و روح القدس الوهيت دارند. امام رضا(عليه السلام) در مناظره با جاثليق با اشاره به انجام معجزاتي همانند معجزات حضرت عيسي(عليه السلام) به دست پيامبراني ديگر، عبوديت و بندگي آن حضرت براي خداوند و ارائه يك شخصيت كاملا انساني براي ايشان در سه انجيل متي، مرقس و لوقا و اعتقاد به خدايي و الوهيت او را به نقد و چالشي بنيادين كشيدند.

الف. معجزات حضرت عيسي(عليه السلام): همان گونه كه بسياري از پژوهشگران و انديشمندان مسيحي و ديگران گفته اند، يكي از زمينه هاي پيدايش اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام) معجزات ايشان است. بر اساس گزارش صريح اناجيل، آن حضرت مرده زنده مي كرد، كور مادرزاد، افراد فلج و انواع بيماران را شفا مي داد. امام رضا(عليه السلام)در گفتگو با جاثليق، از وي درباره دليل اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام)پرسيد و او با اشاره به معجزات ياد شده آن حضرت، گفت: كسي كه چنين كارهايي انجام دهد، خداوند و درخور پرستش است. حضرت رضا(عليه السلام)با استناد به گزارش هاي تورات گفت: يَسَع (اَلْيَشَعْ) نيز مرده زنده مي كرد، روي آب راه مي رفت و بيماران را شفا مي داد. حزقيل و برخي ديگر از پيامبران بني اسرائيل هم شمار بسياري از مردگان را زنده كردند، اما پيروان آنان هرگز به الوهيت آنان معتقد نشدند و آنان را پرستش نكردند. همه اين موارد در تورات آمده است و شما نمي توانيد منكر آن باشيد. اگر انجام چنين كارهايي دليل بر الوهيت و خدا بودن باشد، بايد درباره آنان نيز چنين اعتقادي داشته باشيد، در حالي كه چنين نيست. حال با اينكه آنان پيش از حضرت عيسي(عليه السلام) دست به چنين معجزاتي زدند، چرا شما به الوهيت آنان معتقد نيستيد؟ جاثليق، كه در برابر استدلال حضرت ناتوان مانده بود، بر اساس گزارش منابع اسلامي، به توحيد و وحدانيت خداوند اقرار كرد.

ب. شخصيت بشري حضرت عيسي(عليه السلام) در اناجيل همنوا: معرفي حضرت عيسي(عليه السلام) به عنوان يك شخصيت انساني و نفي الوهيت او با استناد به اناجيل مَتّي، لُوقا و مَرقُس موضوع ديگري است كه مورد استناد امام قرار گرفته است. آن حضرت ابتدا نظر جاثليق را درباره نويسندگان اناجيل چهارگانه و ميزان ارزش و اعتبار سخنان آنها نزد وي جويا شد. جاثليق آنان را عالم به انجيل خواند و بر درستي و پذيرش سخنانشان تأكيد كرد. امام پس از آنكه حاضران را بر اين گفته هاي او گواه گرفت، به سخنان متي، مرقس و لوقا در انجيل خود آنان استناد كرد; سخناني كه در آن شخصيتي كاملا انساني و نه الوهي از حضرت عيسي(عليه السلام) به تصوير كشيده و بدان تصريح كرده اند. آن گاه نظر جاثليق را در اين باره پرسيد. جاثليق در مقام دفاع از شخصيت الوهي و خدا بودن حضرت عيسي(عليه السلام)، متي، مرقس و لوقا را به دروغ گويي در اين باره متهم ساخت. هنگامي كه امام رضا(عليه السلام) سخنان پيشين او مبني بر عالم به انجيل بودن و درستي و بر حق بودن گفته هاي آنان را يادآوري كرد، جاثليق در اوج درماندگي، از امام خواست او را از گفتگو درباره آنها معاف دارد. حضرت با پذيرش درخواست وي، فرمودند: اگر سؤالي دارد، بپرسد. جاثليق با اجتناب از هرگونه پرسشي، گفت: ديگري سؤال نمايد. آن گاه به خدا سوگند ياد نمود كه هرگز گمان نمي كردم در ميان دانشمندانِ مسلمان، كسي همانند شما باشد.

همچنان كه دانشمندان و پژوهشگران كتاب مقدّس و مسيحيت نيز معتقدند، مجموعه عهد جديد بر اساس دو نگرش كاملا متفاوت به شخصيت حضرت عيسي(عليه السلام)، دو نظام الهيّاتي كاملا جدا از هم ارائه مي كند. رساله هاي پولس، انجيل و نامه هاي يوحَنّا، اساس الهيّات مبتني بر الوهيت و خدا بودن حضرت عيسي(عليه السلام) و اناجيل سه گانه متي، مرقس و لوقا و بخش هاي ديگر عهد جديد مبناي الهيّات مبتني بر انسان، بنده و پيامبر بودن اوست. نظام اعتقادي نخست را پولس بنيان نهاد و آن ديگري را حواريان مسيح به سركردگي پطرس نمايندگي مي كردند. اناجيل سه گانه ياد شده از جمله، به سبب اين اشتراك به اناجيل همنوا معروفند و فرازهاي مورد استناد امام رضا(عليه السلام) را به روشني مي توان در آنها يافت.

ج. عبادت حضرت عيسي(عليه السلام): امام رضا(عليه السلام) در فراز ديگري از مناظره با عالم مسيحي، با استناد به يكي ديگر از عقايد مسلّم مسيحيت، كه در اناجيل نيز بازتاب يافته است، اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(عليه السلام) را از زاويه اي ديگر به چالشي بنيادين كشيدند. توضيح اينكه آن حضرت خطاب به جاثليق گفتند: ما به عيسايي كه به حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) و آل او ايمان دارد، اعتقاد داريم. آن حضرت هيچ ايراد و اشكالي نداشت، جز اينكه نماز كم مي خواند و روزه اندك مي گرفت. جاثليق با توجه به شناختي كه در جريان مناظره از ميزان دانش و آگاهي امام پيدا كرده بود، با ابراز شگفتي بسيار گفت: من گمان نمي كردم در ميان مسلمانان كسي داناتر از شما وجود داشته باشد، اما با اين سخني كه گفتيد، از اعتبار علمي شما در نزد من كاسته شد. وقتي حضرت دليل آن را پرسيدند، وي گفت: شما چگونه اين سخن را مي گوييد، در حالي كه حضرت عيسي(عليه السلام)همه روزها روزه بود، حتي يك روز را هم بدون روزه سپري نكرد و همواره شب ها را به شب زنده داري و عبادت مي پرداخت. در اين هنگام، امام رضا(عليه السلام)پرسيدند: او براي چه كسي روزه مي گرفت و نماز مي خواند؟ معناي سخن امام اين است كه اگر او خداست و الوهيت دارد، چگونه براي خداي ديگري عبادت و بندگي مي كرد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن دليل بندگي و عبد خدا بودن اوست و عبوديت هرگز با الوهيت جمع نمي شود. در اين استدلال نيز امام رضا(عليه السلام) با توجه به گزارش كتاب مقدّس، درباره روزه داري و نماز خواندن حضرت مسيح(عليه السلام) و آگاهي جاثليق از آن، اقامه دليل كرده اند. براي مثال،درانجيل«متي»(4:1ـ2) آمده است:

آن گاه عيسي به دست روح به بيابان برده شد تا ابليس او را تجربه كند و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گرديد.

يا در انجيل «مرقس» (1:35) آمده است:

بامدادان قبل از صبح برخاسته، بيرون رفت و به ويرانه اي رسيده در آنجا به دعا مشغول شد.

2. بشارت آمدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)

بشارت آمدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از زبان حضرت عيسي(عليه السلام)در انجيل يكي ديگر از موضوعاتي است كه در مناظره امام رضا(عليه السلام) با جاثليق بدان پرداخته شده است. امام(عليه السلام) با استناد به سخنان حضرت عيسي(عليه السلام) مبني بر آمدن «فارقِليط» پس از او، مراد از آن را پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)دانستند. طبرسي در الاحتجاج اين سخنان حضرت عيسي(عليه السلام) را از زبان امام رضا(عليه السلام) چنين گزارش مي كند:

«انّي ذاهب الي ربّكم و ربّي والفارقليطا جائي: هو الذي يشهد لي بالحق كما شهدت له و هوالذي يفسّر لكم كل شيء و هوالذي يبدي فضائح الامم و هو الذي يكسر عمود الكفر»; من به سوي پروردگار خود و شما مي روم و «فارقليط» مي آيد، و او كسي است كه به حقّانيت من گواهي مي دهد; همان گونه كه من به حقّانيت او گواهي دادم. او هر چيز را تفسير مي كند و كردارهاي زشت امّت ها را آشكار كرده، ستون كفر را مي شكند.

جاثليق به وجود اين سخنان در انجيل گواهي داد.

وجود واژه «فارقليط» در انجيل و ناظر دانستن آن به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از يك سو، و اشاره قرآن به ذكر نام و آمدن آن حضرت از زبان حضرت عيسي(عليه السلام)، موجب شده است شماري از مفسّران و پژوهشگران مسلمان در پي يافتن نام «احمد» در اناجيل كنوني به واژه «فارقليط» (Paraclete) يا «باركليت» توجه و اهتمام ورزند. واژه ياد شده يوناني و به معناي تسلّي و آرامش دهنده است و مسيحيان مصداق آن را روح القدس خوانده اند. اين كلمه در نسخه هاي موجود فارسي و عربي نيز به «تسلّي دهنده» ترجمه شده است، اما مفسّران و پژوهشگران ياد شده بر اين باورند كه اين واژه در اصل، اسم خاص، به صورت «پريكليتوس» و به معناي «احمد» و «ستوده» بوده كه بعدها دچار تغيير شده است. در مقابل، برخي پژوهشگران مسيحيت با نفي دلالت آيه بر ياد كرد نام «احمد» در انجيل، تلاش هاي انجام گرفته براي تطبيق آن بر «فارقليط» را غير لازم مي شمارند. ايشان در كنار برخي استدلال ها مدعي اند كه واژه ياد شده قرن ها پيش از اسلام نيز به همان صورت و به معناي تسلّي دهنده كاربرد داشته است و مصداق آن نيز روح القدس دانسته مي شده است. اينان بخش هاي ديگري از عهد جديد را مصداق بشارت انجيل در قالب اوصاف كلي و نه به اسم، مبني بر آمدن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي دانند.

3. تاريخ انجيل

تاريخ انجيل و تدوين آن، نويسندگان و منابع نخستين آن از مباحث مورد اختلافي است كه از ديرباز توجه و اهتمام بسياري از دانشمندان و پژوهشگران مسيحي و مسلمان را به خود معطوف ساخته است. حضرت رضا(عليه السلام) در مناظره خويش به اين موضوع نيز پرداختند و درباره انجيل نخست و اصلي، سرنوشت آن و نويسندگان اناجيل موجود سؤال كردند. جاثليق پاسخ داد: انجيل اصلي تنها يك روز گم و سپس نزد يوحنّا و متي يافت شد. امام فرمودند: چقدر دانش و آگاهي تو درباره انجيل و علماي آن اندك است. اگر همان گونه كه تو مي گويي و انجيل موجود همان انجيل نخست و اصلي است، پس چرا آموزه هاي آن با يكديگر اختلاف دارند؟ تعاليم انجيل اول، كه با يكديگر اختلاف نداشتند. هنگامي كه انجيل اصلي گم شد، مسيحيان نزد علماي خود رفتند و از آنان چاره جويي كردند. لوقا، مرقس، يوحنّا و متي گفتند: انجيل در سينه ماست و روزهاي يكشنبه آن را سِفر به سِفر براي شما مي خوانيم تا روزي كه گردآوري و تدوين شود. بنابراين، انجيل كنوني نوشته چهار نفر است و آنان از دانشمندان نخست و نسل اول مسيحيت نبودند، بلكه شاگردِ شاگردِ آنان بودند.

پژوهش هاي انجام شده درباره تاريخ كتاب مقدّس با ديدگاه امام رضا(عليه السلام) همخواني زيادي دارند; چراكه دو سه دهه نخست تاريخ مسيحيت و بودن كتابي به نام انجيل و منسوب به حضرت عيسي(عليه السلام)از نظر منابع تاريخي مستقل از متون مسيحي و اسلامي، در هاله اي از ابهام قرار دارد، به گونه اي كه برخي حتي در وجود خود حضرت عيسي(عليه السلام) نيز ترديد كرده اند. البته فقدان گزارش هاي تاريخي نمي تواند دليلي بر فقدان وجود خارجي و تاريخي انجيل باشد و چه بسا جزئيات مربوط به ظهور آن حضرت و وحي نازل شده بر وي به علل نامعلومي در تاريخ ثبت نشده و يا از بين رفته باشد; زيرا در برخي اناجيل چهارگانه، از انجيل مسيح سخن به ميان آمده است.

پژوهش هاي انجام گرفته نشان مي دهند كه در 30 تا 40 سال نخست ميلادي، تعليم مسيحيت، تقريباً فقط به صورت شفاهي و گاه با نامه نگاري انجام مي گرفت. اما كاستي ها و كافي نبودن تعاليم رساله ها و روايت هاي شفاهي، زمينه انجيل نگاري را فراهم ساخت.بنابراين، تاريخ نگارش عهد جديد و آنچه امروزه به نام «كتاب مقدّس» مسيحيان خوانده مي شود، بيشتر به پس از نيمه نخست قرن اول ميلادي و در حدود 20 تا 30 سال پس از صعود حضرت عيسي(عليه السلام) (30 ميلادي) بازمي گردد كه به وسيله رسولان وي و شاگردان آنها صورت پذيرفت. اين نوشته ها در چهار دسته «نامه هاي رسولان»، «اعمال رسولان»، «اناجيل چهارگانه» و «مكاشفات»، طبقه بندي شده است. اناجيل چهارگانه با توجه به نام مؤلفان آنها، به انجيل مَتّا، انجيل مَرقُس، انجيل لُوقا و انجيل يوحنّا شهرت يافته اند. به رغم پژوهش هاي وسيع انجام گرفته درباره تاريخ نگارش، هويّت نويسندگان و درستي و پيوستگي سند آنها، وحدت نظر قاطعي در اين باره وجود ندارد. البته در كنار چالش ها و ترديدهاي جدّي و بر اساس برخي قراين و شواهد، حدس و گمان هاي نيرومندي نيز مطرح است. اشاره اي گذرا به تاريخ هر يك از اناجيل مزبور مؤيّد اين معناست.

الف ـ انجيل مَرقُس: مرقس را نه از مصاحبان و حواريان حضرت عيسي(عليه السلام)، بلكه دوست، همدم و شاگرد پطرس حواري گفته اند كه گاه با پولس نيز همسفر مي شد و روايت هاي خود را از پطرس گرفته است. انجيل او را مختصرترين، نگارش آن را به زبان رومي و بنابر نظر بيشتر محققان، در بين سال هاي 65ـ70 ميلادي و در شهر رم دانسته اند.

ب ـ انجيل مَتّا: اين مفصّل ترين انجيل و منسوب به متّاي حواري است. پيش از آغاز نقّادي ها در عصر جديد، قديمي ترين انجيل و تاريخ نگارش آن بين سال هاي 50ـ60 و گاه 38 ميلادي تصور مي شد، اما محققان با استناد به برخي گزارش هاي خود آن و نيز تكرار همه مطالب انجيل مرقس در آن، تاريخ تأليف آن را نيز بين سال هاي 65ـ70 م و پس از انجيل مرقس دانسته اند.نسخه اصلي آن به زبان عبري بوده و در دست نيست. بعدها به زبان هاي ديگري از جمله يوناني ترجمه شد. پژوهشگران ضمن به چالش و ترديد كشاندن انتساب آن به متّاي حواري، از احتمال نگارش آن به دست فردي ديگر و همنام با وي سخن گفته و غالباً مكان مكتوب شدن آن را «انطاكيه» گفته اند.

ج ـ انجيل لوقا: لوقا حواري نبود، حضرت عيسي(عليه السلام) را نديد و نصرانيت را از پولس فراگرفت. و بيشتر مطالب انجيل او را برگرفته از انجيل مرقس و انجيل متّا مي دانند. سه انجيل ياد شده به سبب اشتراكات فراوان، به «اناجيل همنوا» معروفند. بر اساس ديدگاه سنّتي، انجيل مذكور به لوقا، يار و همراه پولس منسوب است و اينكه روايت آن به نقل از اوست. نگارش آن را بين سال هاي 70ـ90 و به احتمال بيشتر 80ـ85 م مي دانند. برخي از حكايات آن از قبيل حوادث دوران كودكي حضرت عيسي(عليه السلام)در اناجيل ديگر نيامده است.

د. انجيل يوحَنّا: اين كتاب آخرين انجيل و اختلاف در تاريخ نگارش آن بيش از سه انجيل ديگر است. گاه تاريخ تأليف آن را سال 65 ميلادي مي دانند; ولي بنابر قوي ترين نظر، كه سنّت مسيحي نيز تمايل به پذيرش آن دارد، بين سال هاي 90ـ115 م نگارش يافته است. برخي يوحنّا را حواري مورد علاقه شديد حضرت مسيح(عليه السلام)خوانده اند. در صحّت انتساب انجيل ياد شده به وي نيز ترديدهايي وجود دارد. انجيل يوحنّا كاملا متفاوت با سه انجيل ديگر و آميزه اي از زندگي حضرت عيسي(عليه السلام) و مفاهيم فلسفي يونان است.

نتيجه گيري و جمع بندي

در دوران معاصر امام رضا(عليه السلام)، شرايط خاصي از نظر تنوع فرقه ها و نحله هاي ديني، مذهبي و كلامي گوناگون بر منطقه عمومي خراسان بزرگ حاكم بود و اين شرايط، چالش هايي را متوجه اسلام و مسلمانان مي كرد. امام رضا(عليه السلام) از جمله در مناظره و گفتگو با علماي اهل كتاب، بر اساس منطقي محكم و استوار و با استناد به كتاب مقدّس آنان، نادرستي شماري از عقايد و باورهاي بنيادين ديني آنان را به اثبات رساند و به چالش هايي كه از سوي آنان متوجه مباني فكري و عقيدتي مسلمانان بود، پاسخ داد.
آن حضرت از جمله براي اثبات نبوّت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، بشر بودن حضرت عيسي(عليه السلام) و بطلان اعتقاد به الوهيت وي و نيز نفي اين هماني انجيل نازل شده بر حضرت عيسي(عليه السلام) و اناجيل چهارگانه رسمي، به كتاب مقدّس يهود و مسيحيان استناد جست. چيرگي كامل امام رضا(عليه السلام) در اين مناظرات از يك سو، اثبات حقّانيت و احياي اسلام، مجاب شدن مدعيان گوناگون و اثبات حقّانيت و برتري اهل بيت(عليهم السلام) را در پي آورد و از سوي ديگر، موجب شد كه يكي از پوياترين كانون هاي علوم اسلامي به ويژه شيعي در خراسان پا گرفته و در دوره هايبعد به ايفاي نقش حياتي در پاس داري از اسلام و تشيّع و ترويج آن بپردازد.
همچنين مي توان نتيجه گرفت كه اگر تبيين و ارائه انديشه ها و آموزه هاي ديني و پاسخ گويي به چالش هاي پيش روي آن، بر اساس آگاهي كامل و منطقي محكم و عقلاني صورت پذيرد، چهره زيباي حقايق آشكار شده و تشنگان حقيقت در برابر آن تسليم خواهند شد.

 





:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , کتاب مقدس ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 12415
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com